جدول جو
جدول جو

معنی سر برداشتن - جستجوی لغت در جدول جو

سر برداشتن
بلند کردن سر (از بالش و غیره)، قیام کردن ضد کسی برخاستن شورش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سر برداشتن
سر بلند کردن، بلند کردن سر از بالش و بستر
قیام کردن، بر ضد کسی برخاستن، شورش کردن
تصویری از سر برداشتن
تصویر سر برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
سر برداشتن
((~. بَ تَ))
قیام کردن، شورش کردن
تصویری از سر برداشتن
تصویر سر برداشتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چیزی را در یاد و حافظه داشتن مطلبی را در حفظ داشتن و قادر به باز گفتن آن از حفظ بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست برداشتن
تصویر دست برداشتن
دست از کسی یا کاری دست کشیدن از او یا از آن ول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دست کشیدن، دل برداشتن، از چیزی دل کندن از آن قطع علاقه کردن، صرف نظر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو برداشتن
تصویر بو برداشتن
کسب کردن بو، گندیدن و بوی نا گرفتن: (در فصل گرما خورش شب مانده بو برمیدارد)
فرهنگ لغت هوشیار
بلند کردن باری را از دوش و گردن و پشت کسی یا چارپایی، آبستن شدن حامله شدن، تخفیف دادن رنجهای کسی. یا بار برداشتن از دوش کسی. باو کمک کردن ویرا یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برابرداشتن
تصویر برابرداشتن
پیش رو داشتن مقابل کردن مقابله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور برداشتن
تصویر دور برداشتن
گرم شدن خیز برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
دنبال کردن تعقیب کردن: گربما هم سفری سلسله از ما بردار، پشت پا زن دو جهانرا و پی ما بردار، (صائب)، دنبال کردن کسی برای در یافتن وی ایز او را برداشتن، یا پی کشتن کسی برداشتن، مقدمات کشتن او را فراهم کردن: حق نعمت شاه بگذاشتند پی کشتن شاه برداشتند. (ن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر برتافتن
تصویر سر برتافتن
نافرمانی کردن سرپیچی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور برداشتن
تصویر دور برداشتن
سرعت گرفتن، سرعت پیدا کردن، تند شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست برداشتن
تصویر دست برداشتن
دست برآوردن، دست بلند کردن
کنایه از ول کردن، صرف نظر کردن، دل کندن از چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل برداشتن
تصویر دل برداشتن
کنایه از از چیزی صرف نظر کردن، دل کندن و قطع علاقه کردن از کسی یا چیزی، برای مثال نباید بستن اندر چیز و کس دل / که دل برداشتن کاری ست مشکل (سعدی - ۱۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی برداشتن
تصویر پی برداشتن
دنبال کردن، از پی کسی رفتن، رد پای کسی را گرفتن برای یافتن او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرف برداشتن
تصویر طرف برداشتن
نفع یافتن سور بردن نتیجه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نمونه برداشتن پیرنگ برداشتن هنداخ برداشتن نشانه برداشتن (از خانه و مانند آن) الگو برداشتن گرده برداشتن (از روی کسی یا چیزی)
فرهنگ لغت هوشیار
لک برداشتن میوه. قسمتی از میوه براثر آسیب و فساد برنگ دیگر درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب برداشتن
تصویر آب برداشتن
((بَ تَ))
فرق داشتن هدف باطنی با اعمال ظاهری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی برداشتن
تصویر پی برداشتن
((پِ. بَ تَ))
تعقیب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر برتافتن
تصویر سر برتافتن
((بَ تَ))
سرپیچی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لک برداشتن
تصویر لک برداشتن
((لَ. بَ تَ))
قسمتی از میوه که بر اثر آسیب و فساد به رنگ دیگری درآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بو برداشتن
تصویر بو برداشتن
بو گرفتن، بوناک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در بر داشتن
تصویر در بر داشتن
Contain
دیکشنری فارسی به انگلیسی